شیرین شیرینه دختر
سلام عشقای ماه مامان
او مدم یه هویی از همه جا بگم و برم به کارا برسم تا خوابین
امروز و دیروز و بهانه های الکی میگرفتین و گریه میکردین البته بیشتر شما حانیه خانم......
دیگه خونه نشینی هامون شروع شده هوا بعضی وقتها بدجور سرد میشه بعضی روزها اگه هوا خوب باشه میریم بیرون یه دورکی باهاتون میزنیم و کلی ذوق میکنین و الکی میخندیدین که میخوایم بریم بیرون
حانیه خانم بدجور لوس بابایی شدی خدانکنه بابا لباس بیرون تنش باشه دستشو میگیری و غرغر که بریم بیرون
جدیدا هم که شبا دوست دارین کنار من بخوابین فاطمه میاد بغلم رو دستم میخوابه و حانیه هم رو شکمم
خوابتون که میبره میذارم سرجاتون که باز دوباره پامیشین میاین کنار من میخوابین تا صبح پدر منو درمیارین.......
همچنان هم فاطمه خانم آبجشو دندون میگیره و مو میکشه هر راهی هم رفتم جواب نداده که این کارو انجام ندی
اما حانیه اصلا این کارو نمیکنه و خیلی هم مثل معنی اسمش دلسوز و مهربونه هرچی بدم دستش
اون یکی دستشم میاره بالا و با زبون خودش میگه برا آبجیش هم میگیره و بهش میده
وقتی هم که من میخوام نماز بخونم رو سریهاتون رو میارید که سرتون کنم و بامن الله اکبر میکنید و سجده میرید گاهی هم سجده هاتون دراز کشیده س..........
خیلی شیرین کاری های دیگه هم دارید که مجال نوشتن نیست و تو ذهنم ثبت میکنم.
راستی یه دو سه ماهی هست که دیگه خودم تنهایی میبرمتون حموم قبلا حانیه خانم از حموم میترسیدی و یکی یکی میبردمتون حموم و باید زود میشستمت و میدادم بابایی ببردتت اما یه دفه با آبجیت بردمت حموم که بازی کردی خوشت اومد و الان تا صدای آب حموم رو میشنوید حریفتون نمیشم که داد و بیداد که برید حموم قبلا باید به زور میبردمتون اول شما حانیه طلا رو میارم ار حموم بیرون چون میدونم من بیام بیرون تنهایی تو حموم نمیمونی بعد فاطمه جیگر مامان رو
دخترم تو وانش قشنگ میشینه من آبجیشو میارم بعدش اونو
تا جایی هم که میام صدا میزنم فاطمه مامان بشین اومدم چون وقتی بهشون میگم بشین میشینن و سریع حانیه رو میذارم و میرم فاطمه رو میارم و یکی یکی لباس میپوشونمشون
خدارو شکر بابت شما گلای ناز زندگیم
خدارو شکر که توان اداره کردنتون رو دارم اما هرزگاهی بد قاطی میکنم و داد و بیداد میکنم که انشالله دارم سعی میکنم برطرفش کنم
خدایا شکرت
اینم یه چند تا عکس شیرین
انشاءالله همیشه شاد و سالم و خندون باشید عزیزای دلم
دوستون دارم شیرین عسل های زندگیم