تا تا کردن قند عسلا
نفسای مامانش سلاااااااااااااااااااااام
ایشالله همیشه خوب خوب باشید مونسا هرچند که الان دارم مینویسم سه تاییمون یه کم سرما خوردیم از کجا و چطوری الله اعلم یک کوچولوگلو درد و آبریزش بینی دارین
ایشالله هرچه زودتر خوب شید
ماشالله عشقای ماه مامان به راه افتادین ببخشید که با تاخیرمطالب شمارو مینویسم خودتون تمام وقت رو میگیرید
واااااااااااااااااااااااااااااای نمیدونید که از وقتی به راه افتادید چقد بامزه شدید میخوام بخورمتون دوباره برین تو دلم
اینقد بامزه تاتا میکنید بی نهایت شیرین و دوست داشتنی شدید دنبالتونم که میکنم هرکدوم یه سویی با خنده و قهقهه فرار میکنید
حالا باز یه چیزی هم دستتون میگیرین حانیه خانم که گاهی اوقات میره صندلیشو برمیداره و راه میره یا همونجوری شیشیه میخوره
بلا طلا های من
شما از 10 ماهگیتون استارت راه رفتن رو زدید اما نمیدونم چرا باز میترسیدید و راه نمیرفتید دو سه روزی راه میرفتین باز دوهفته مینشستید تا اینکه این دفه که مامان جون اینجا بود و براتون کفش سوتی آورده بود ذوق میکردین و همش میگفتین دست مارو بگیر راه بریم قبلا هم از من و باباتون درخواست میکردین که دست مارو بگیرین وراه برین من که نه وقتشو داشتم نه حوصلشو تا اینکه مامان جون حسابی به راتون انداخت تو یک سال و یک ماه به راه افتادید
الان رو صندلی هاتون میشینین و با دیدن کلیپ و پیام بازرگانی غذاتونو میخورین حانیه خانمم ماشالله دختر حرف گوش کن و خوبی هست دیگه چندبار که به من دیده میرم برای غذا دادن صندلیشو میارم خودش الان دیگه سینی غذا رو تو دستم میبینه بدو بدو میره صندلیشو میاره فاطمه هم میگم میره میاره
میرین پشت پنجره اتاق پرده رو پس میکنین و به حساب خودتون بیرون رو نگاه میکنید باز تا صدای بچه هارو میشنوید هی تلاش میکنید برید بالاتر که بتونید ببینید همش دوست دارین برین بیرون یه چند شبی هست بابایی که میاد میبردتون رو پشت بوم یه دوری میددتون با همین ساکت و دلخوشین عزیزام
فاطمه خانم جدیدا غر غرات خیلی زیاد شده چرا نمیدونم حانیه باز بهتره زیاد غر نمیزنه
ایشالله زودی دخترای خوبی بشید
راستی جدیدا باهم بیرون رفتیم خونه دوتا از دوستام اذیت نکردید بیرون ماشالله دخترای خوبی شدید نه تو مسیر نه خونشون اصلا اذیتم نکردید چون دیگه خودتون میتونید راه برید میرید دنبال بچه ها و سرگرمید
اما قبلا بیرونم پدرمو درمیاوردید اینقد خوراکی برمیداشتم براتون چه مدام تو دستتون چیزی باشه ولی بازم ساکت نبودید خالا خدارو شکر که عشق دردر ساکتید بیرون ایشالله تو خونه هم ساکت باشید اینقد همو دندون و مو نکشید به خصوص شما فاطمه خانم موقعی که موهای آبجی رو میکشی بهت میگم نه آبجی ناز خودتو ناز میکنی باز سریع موهای حانیه رو میکشی نمیدونم چه پدر کشتگی با دختر کوچیک خاله اکرم داری میبینیش بدو بدو میری موهاشو میکشی هرچی هم میگم نکن فایده نداره اون طفلک هم صداش درنمیاد نمیدونم تو هم برای همین خوشت میاد ازبس موهاشو کشیدی دیگه تا میدیدت شروع میکرد به غرغر
موقعی که شیر براتون درست میکنم میگم برو بالشتتو بردار لالا کن جی جی بخور حانیه طلای مامانش سریع میره بالشتشو برمیداره رو بالشتش هی با دستش میزنه که اینجا فاطمه خانم رو هم چندبار باید بگم که بره برداره
ایشالله همیشه شاد باشید
دوستتتتتون دااااااااااااارم
بعد اینکه بهتون غذا میدم دستامو میبرم بالا میگم خدایا شکرت شمام یاد گرفتین حالا میگم خدایا شکرت شما دستاتون میبرین بالا گاهی اوقات دارم باکسی یا با بابایی صحبت میکنم میگم خدایا شکرت شما دیگه هرجا باشین صدارو میبرین بالا و میخندین با کلی کارای بامزه دیگه ای که یاد دارین
فداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بشه مامانش قوربون دخترا بشه مامانش
تو این عکس هم ازتون پرسیدم بابا کو با دستتون نشون میدین که نیست
عاشقتونم
خدایا شکرت